جدول جو
جدول جو

معنی فارغ گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

فارغ گردانیدن
(دُ فِ رِ دَ)
رجوع به فارغ ساختن و فارغ کردن و فارغ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ هََ شِ کَ تَ)
برتری دادن. رجوع به فاضل شود، دانشمند گردانیدن. تعلیم دادن. رجوع به فضل و فاضل شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ شُ دَ)
فاسد ساختن. فاسد کردن. گندانیدن
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ اَ کَ دَ)
آشکار ساختن. (یادداشت بخط مؤلف) : و تو را مقرر است که فاش گردانیدن این حدیث از جهت من ناممکن است. (کلیله و دمنه). فاش کردن. رجوع به فاش و فاش کردن شود
لغت نامه دهخدا